یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:58 :: نويسنده : لقمان خالدی
دلم نه عشق میخواهد نه دروغهای قشنگ! نه ادعاهای بزرگ نه بزرگهای پر ادعا دلم یک فنجان چای داغ میخواهد و یک دوست که بشود با او حرف زد و بعد پشیمان نشد... شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 11:34 :: نويسنده : لقمان خالدی
روز وصل دوستداران ياد باد ياد باد آن روزگاران ياد باد گر چه ياران فارغند از ياد من از من ايشان را هزاران ياد باد یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 10:50 :: نويسنده : لقمان خالدی
وجودم پاره اي از شب دلم تنها ترين پاييز بساطم بغچه ي اندوه دلم تنگ است صدايم خيس و باراني است نمي دانم چرا در قلب من پاييز طو لا ني است چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, :: 19:39 :: نويسنده : لقمان خالدی
هر کس از من خواست با او باشم از من دور شد مهربانی دید و از لطف من مغرور شد خواستم با او بمانم تا ابد هم آشیان اما دیدم هر چه را به او گفتم در گور شد کاش می شد قلب وسعت میگرفت شمع با پروانه الفت می گرفت کاش می شد در پس احساسها خنده از اشک سبقت می گرفت کاش می شد از الفبای وجود ع...ش...ق...نشات می گرفت چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, :: 19:27 :: نويسنده : لقمان خالدی
خوشا عشق و بلای عشق بازی دل ما و جفای عشق بازی خوشاعشق و خوش آغاز و خوش انجام همه نا کامی اما اصل هر کام خوشا عشق و خوشا عهد خوش عشق خوشا آغاز سوز آتش عشق اگر چه اتش است و آتش افروز مبادا کم که خوش سوزیست این سوز پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 11:1 :: نويسنده : لقمان خالدی
الهی آتش عشقم به جان زن شرر زان شعله ام بر استخوان زن چو شمعم بر فروز از آتش عشق بر آن آتش دلم پروانه سان زن پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 10:47 :: نويسنده : لقمان خالدی
هر شب وهر روز که می گذرد من بیشتر به تو وابسته میشوم شبها که به خواب میروم و روز ها که بیدارم تنها ستاره ی روشن در شبهایم تویی تنها نوری را که در تاریکی و خلوتم می بینم تویی چون تو هرگز خاموش نمی شوی نمی دانم در نوشته هایم چگونه از تو و عشق توسخن بگویم آنقدر عشقت پاک و بی آلایش است که توصیفی برای آن ندارم عشق پاکت را هیچ کس نمی تواند داشته باشد. داستانی را می شنوم که از عشق ها...موفقیت ها و آرزو ها می گوید اما در یک جمله ی زیبا اگر عشق را در قلبت بخواهی بیشتر به دیدگانت می آید و اگر موفقیت را بخواهی به سویت می آید هر طور که به زندگی نگاه کنی دنیا به تو نگاه خواهد کرد. این اولین برگی بود که حس دلتنگی ام برای تو نگاشت و احساسم این بود که همه ی دنیا روی سرم می ریزد و تحمل این وضعیت جز عشقت بوی دیگری نمی داد... جز یادی از اشکها و لبخند ها و شادیها و شاید کینه و دلتنگی ها...تا ابدی بی پایان... پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 10:41 :: نويسنده : لقمان خالدی
اون روزها که تنها بودی گم شده ی دریا بودی قایق تو شکسته بود تنت نهیف و خسته بود فانوس دریاییت شدم عشق اهورایت شدم گذشتم از هر موسی تا تو به مقصد برسی اما بجاش تو بد شدی از من و عشق من رد شدی به من یه پشت پا زدی تهمت ناروا زدی دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 11:31 :: نويسنده : لقمان خالدی
این چه عشقی است که در دل دارم من از این عشق چه حاصلی دارم می گریزی ز من در طلبت باز هم... کوشش باطل دارم باز لبهای عطش کرده ی من عشق سوزان تو را می جوید می تپد قلبم با هر تپش قصه ی عشق تو را می گو ید دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 11:25 :: نويسنده : لقمان خالدی
بارون میاد از آسمون خیس شد تموم کوچه مون کوچه نگو و رهگذر رهگذر خاطره مون یادت میاد دست توی دست با هم می رفتیم توی دشت با هم می خوندیم از گلا از سبزه های توی دشت بارون میاد خیس می کنه برگای تو دفترمو برگایی که یه عمر یه می نو یسم خاطره شو بارون میاد بارون میاد یه لحظه آروم نداره چی میشه واسه ی دلم قطره ای بارون بباره دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : لقمان خالدی
نگاهی به ساعت می اندازم دو و نیم نصف شب لحظه ها در گذرند لحظه ها نیز جریان دارند گویی امید و زمان تنها یاوران منند نه......... خدا نیز با من است تا صبح وصل.... سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 11:19 :: نويسنده : لقمان خالدی
یوسف و زلیخا....هما و همایون....ویس و رامین....بهرام و گل اندام لیلی و مجنون....زال و رودابه....شیرین و فرهاد....اتللو و دزد مونا رمئو و ژولیت....سامسون و دلیله....بیژن و منیژه....موسو لینی و کلارا پتاچی آنتوان و کلئو پاترا....سلیمان و ملکه سبا....وامق و عذرا....زهره و منوچهر امیر ارسلان و فرخ لقا....ناپلئون و ژوزفین....سلامان و ابسال سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 11:13 :: نويسنده : لقمان خالدی
ما که رفتیم تو بمون با هر کسی که دوسش داری با اونی که پنهونی سر روی شونش میزاری ما که رفتیم تو بشین زیر نگاه عاشقش آرزوم اینه فقط تلف نشه دقایقش ما که رفتیم تو بمون با اونی که از راه اومده اونی که با اومدنش لبخند به قلب من زده ما که رفتیم دل ندیم دیگه به عشق کاغذی لا اقل میومدی پیشم واسه ی خداحافظی سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 11:7 :: نويسنده : لقمان خالدی
بیا در کوچه های سرد احساس شکست لاله را جدی بگیریم اگر نیلوفری دیدیم مرده برای قلب بی دردش بمیریم بیا در کوچه های تنگ غروب برای هر غریبی سایه باشیم بیا در زیر تاریکی شب به فکر پیچک همسایه باشیم اگر صد بار قلبی را شکستیم بیا یک بار با احساس باشیم سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 10:56 :: نويسنده : لقمان خالدی
خوانده ام در نگه جاده که خواهی آمد به دل خسته ام افتاده که خواهی آمد رفتی اما در دلم یاد تو باقی است هنوز سینه لبریز غزلهای فراقی است هنوز رفتی و عشق به دریای جنون برد مرا اشک موجی زد واز خویش برون برد مرا رفتی و مرثیه در خاطر ما باقی ماند نیمی از مثنوی آخر ما باقی ماند باز گردی اگر این بار رهایت کنم لحظه ی مرگ هم از خویش جدایت نکنم
شنه ی شه مال آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند لینک کنید. نويسندگان |
|||||
|