چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, :: 19:39 :: نويسنده : لقمان خالدی
هر کس از من خواست با او باشم از من دور شد مهربانی دید و از لطف من مغرور شد خواستم با او بمانم تا ابد هم آشیان اما دیدم هر چه را به او گفتم در گور شد کاش می شد قلب وسعت میگرفت شمع با پروانه الفت می گرفت کاش می شد در پس احساسها خنده از اشک سبقت می گرفت کاش می شد از الفبای وجود ع...ش...ق...نشات می گرفت چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, :: 19:27 :: نويسنده : لقمان خالدی
خوشا عشق و بلای عشق بازی دل ما و جفای عشق بازی خوشاعشق و خوش آغاز و خوش انجام همه نا کامی اما اصل هر کام خوشا عشق و خوشا عهد خوش عشق خوشا آغاز سوز آتش عشق اگر چه اتش است و آتش افروز مبادا کم که خوش سوزیست این سوز
شنه ی شه مال آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند لینک کنید. نويسندگان |
|||||
|