چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 12:31 ::  نويسنده : لقمان خالدی

....سلام

                                                  خداحافظ....

           چیزی تازه اگر یافتی

                                                 بر این دو اضافه کن...

       تا بلکه باز شود این در بسته...



چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 12:26 ::  نويسنده : لقمان خالدی

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پرواز خواهیم داد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

و من آن روز را انتظار می کشم

حتی روزی که نباشم.

احمد شاملو



جمعه 4 فروردين 1391برچسب:, :: 19:39 ::  نويسنده : لقمان خالدی

الهی با خاطری خسته از اغیار و به فضل تو امیدوار دست از غیر تو شسته و در انتظار رحمتت نشسته ام.

بدهی کریمی...ندهی حکیمی...بخوانی شاکرم...برانی صابرم.

الهی احوالم چنانست که میدانی و اعمالم چنین است که میبینی.

نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز.

یا ارحم الراحمین بهترینها را در این سال برای عزیزانم که از بهترینها هستند مقدر فرما...

سال 1391 بر شما دوستای گلم مبارک.



شنبه 3 دی 1390برچسب:, :: 16:10 ::  نويسنده : لقمان خالدی

اگر می خواهید عملکردهای ادراکی ذهن شما قوی تر از قبل شود بیشتر بادام میل کنید.

منیزیم موجود در بادام علاوه بر آنکه پوست شما را مقاوم تر و درخشان تر می کند

حافظه ی قوی تری نیز به شما می بخشد.



یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, :: 11:6 ::  نويسنده : لقمان خالدی

موشی در خانه ی صاحب مزرعه ای تله موشی را دید.به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد.

همه گفتند:تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد.روزی ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید.

ازمرغ برایش سوب درست کردند...گوسفندرا برای عیادت کنندگان سر بریدند و گاو را برای مراسم ترحیم کشتند.

ودر این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه میکردوبه مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر میکرد... !!!



دو شنبه 27 تير 1390برچسب:, :: 18:18 ::  نويسنده : لقمان خالدی

چشم ها پرسشی بی پاسخ حیرانی ها

دست ها تشنه تقسیم فراوانی ها

با گل زخم بر سر راه تو آذین بستم

داغ های دل ما جای چرا غانی ها

حالیا دست کریم تو برای دل ما

سرپناهی است در این بی سرو سامانی ها

وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی

ای سر انگشت تو آغاز گل افشانی ها

فصل تقسیم گل و گندم ولبخند رسید

فصل تقسیم غزل ها و غزل خوانی ها

سایه امن کسای تو مرا برسر بس

تا پناهم دهد از وحشت عریانی ها

چشم تو لایحه روشن آغاز بهار

طرح لبخند تو پایان پریشانی ها 



یک شنبه 26 تير 1390برچسب:, :: 1:39 ::  نويسنده : لقمان خالدی

شکرانه ی بازوی توانا بگرفتن دست نا توان است

به هر جا نا توان دیدی توانا باش...... .

              **************************

هنگامی که به دنیا می آییم برایمان اذان می گویند

هنگامی که از دنیا می رویم برایمان نماز می خوانند

چه کوتاه است فاصله ی بین اذان ونماز...!!!



یک شنبه 26 تير 1390برچسب:, :: 1:29 ::  نويسنده : لقمان خالدی

مایه ی اصل و نسب در گردش دوران زر است

هر که صاحب زر است او از همه بالاتر است

اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است

آهن و فولاد هر دو از یک کوره آیند برون

آن یکی شمشیر تیز وآن یکی نعل خر است

کره خر از خریت پیشاپیش مادر می رود

کره اسب از نجابت به دنبال مادر می رود

شست وشاهد هر دو دعوای بزرگی می کنند

پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است

جای چشم ابرو نگیرد چون که او بالاتر است

روی دریا خز نشیند قعر آن گوهر است.



شنبه 25 تير 1390برچسب:, :: 23:34 ::  نويسنده : لقمان خالدی

جویای راه خویش باش در تکاپوی انسان شدن

از اینسان که منم در میان راه دیدار می کنیم:

حقیقت را...آزادی را...خود را

در میان راه می بارد و به بار می نشیند

دوستی ای که توانمان می دهد

تا برای دیگران مامنی باشیم و یاوری

این است راه ما...من وتو.

 

***احمد شاملو***



دو شنبه 20 تير 1390برچسب:, :: 13:7 ::  نويسنده : لقمان خالدی

و اما اگر...اما و اگر نبود...!

مدارج ترقی...معطل تغییر ترقی...!

بخت را...در باخت یافتم...

پیشروی...پیش روی توست...

در راه حل...قدم برداریم...

بهبودی...در بیهوده نبودن است.

رکود خود را بشکن...رکورد شکنی پیش کش!!!

کارایی...نسبت نسبی با کامیابی دارد.

فارغ از بال...نمی توان فارغ البال پرواز کرد.

نیک بختی...دست در دست نیک بینی دارد.

بی حاصلی...حاصل بی حوصلگی...

وقتی دقیق می شوم...با موفقیت رفیق می شوم.

می خواهم باشم...خودم باشم!

برای اینکه بازنده نباشد...نمی خواهد باز  زنده باشد!!!

خود کم بینی...مجلس ختم با شکوهی برای موفقیت!

جوانمردی...جوانمرگ شده!؟

منظورت را مشخص کن...تا به سر منزل منظور برسی.

تا پارو نزند...پا روی ساحل نزند.

خدا قسمت نکند...کسی قیمت خود را فراموش کند.



شنبه 18 تير 1390برچسب:, :: 13:33 ::  نويسنده : لقمان خالدی

1_مرزهای غیر ضروری را مدادها کشیده اند!

و من تمامشان را زیر پا خواهم گذاشت.

گویی انسان ها فراموش کرده اند که مداد

ساخته ی دست خودشان است!!!

2_شعرهایم مخاطب خاص ندارد!

از شرق تا غرب

از شمال تا جنوب

تقدیم به قلب های مهربان شما!!!

3_مواظب خودت باش دوست من

تو هم داری هر روز گران تر از روز قبل می شوی!

مغرور زندگی کن!

ما از پفک نمکی که کمتر نیستیم!!!

4_دستمال کاغذی را با اشک هایت تر کن

و روی قلبت بکش!

عشق همچنان در وجودت نفس می کشد

فقط کمی خاک گرفته است!!!

5_تا هر کجا که بگویی می آیم

حتی هیچ وقت ما را محدود نکرده

او با آزادی قرن هاست که برادر است!!!



یک شنبه 5 تير 1390برچسب:, :: 15:15 ::  نويسنده : لقمان خالدی

تورا ای چشم یادت هست میگفتم ببین آیات پاک مهربانی را

شقایق را تماشا کن نظر بر آسمان افکن

فراموشت نگردد کهکشان راه شیری وخوشه پروین وپرواز کبوترها

نگفتم من نگاهت مهربان باشد...گره از ابروان بسته ات وا کن نهال دوستی بنشان

تو را ای گوش یادت هست میگفتم صدای آه می آید

نگفتم من سکوت سکوت مردمان را هم شنیدم رسم زیبایی ست

نگفتم ناله های نیمه شب ها با مناجات سحر پیوند خواهد خورد

نگفتم من سروش عاشقی از عرش می آید

تورا ای لب نگفتم من سلامی کن...به لبخندی گره از ابروان بسته ای وا کن

کلام مهربانی را تو احیا کن...نگفتم بوسه ای بر دستان خسته ای بنشان

نگفتم در هیاهوی هجوم کینه خودرا بسته دار ای لب

گفتم من کلام مهربانی برتو بس زیباست...نگفتم جان تو جان سرسبزم

نگفتم با تو پیمان الستی با خدا بستم...نگفتم تو با هریک سلام وهر دعا تطهیر خواهی شد

نگفتم ای رگ گردن خدایم را سلامی ده...تو را گردن نگفتم زیر بار حرف ناحق خم مشو هرگز

تو را ای شانه من گفتم که باید تکیه گاهی بر سری با گریه های نیمه شب باشی

نگفتم بار مردم را پذیرا باش...تورا ای دست یادت هست میگفتم شکسته بال قمری را دوایی نه

به آبی...تکه نانی...یاکریمی را پذیرا شو

تونشکن بازوان سبز وزیبای درخت وقامت گل را...خدایی دست مردم را توحرمت نه

تورا ای دل نگفتم مهربانی کن...نگفتم عاشقی رسم خویشاوندی ست عاشق شو

تورا گفتم دلبری آیین خوبان است...نگفتم دل اگر بردی نگاهش دار...امانت دار پاکی باش

نگفتم دل شکستن کار خوبی نیست...نگفتم عاشقی را پیشه ات فرما

تو یادت هست میگفتم عزیزم آسمانی باش و با اهل زمین آیین مهر جاودانی بند

نگفتم دین بجز عشق به خوبی و نفی زشتی نیست

نگفتم مردمانی را که با ما برادر یا که هم نوعند حرمت دار

تورا ای عشق من گفتم خدایی شو...تو بند این زمین از پای خود وا کن

پریدن تا خدا اندیشه ات باشد

تو را ای سینه من گفتم گشایش هدیه پاک خاوندی ست...

نگفتم ذکر لب ها می رود تا عرش

تو را گفتم که در تنگی گشایش های بسیار است

نگفتم در دل هر رنج وسختی راحتی پیداست

تو فارغ گر شدی از غم هزاران شکر او را بر زبان آور وبا رغبت خدایت را عبادت کن

تورا ای پای خوبم من تو را گفتم قدم در راه خوبی نه

تورا گفتم که راه بی خدا آغاز پایان است...نگفتم من فروافتادگان راهم خدایی هست

سر آغاز بدی پایان خوبی هاست

بخواه از او که روشن سازد راه رسیدن تا خودش با نور

تو را ای نفس یادت هست میگفتم که با یاد خدا آرامشت را ارمغان آور

رضایت را مهیا کن که راضی میشوی از او وراضی می شود از تو

گوارایت کنون وارد شدن در وادی خوبان

نگفتم من تو را ای جان از این پس لایق تقدیم جانان شو

تورا ای من ببینم یادت هست میگفتم که عالم محضر پاک خداوندی ست

وعصیان تا به کی وقتی که می بیند تورا آن خالق بینا

نگفتم من تورا ای من قسم بر روز روشن بساط این منیت را به دور افکن

زجا بر خیز وبنیان حجاب از دیده ها بر کن که بی تو

با دو چشم دوست دیدار جهان آغاز زیبایی ست

شنیدن با دو گوش از جنس او زین پس نوای زندگانی شادو روح افزاست

اگر دستم شود دستش...که بالاتر ز هر دستی ست

دگر باری به روی این زمین وخسته ای بی کس نخواهد ماند

خدایی سینه ای از جنس او جای تمام مردم دنیاست

وقلبی مملو از عشق او کارش نثار مهر وخوبی ست

در رگ واندیشه زیبای انسان هاست...که با پای خدا جز راه خوبی کس نخواهد رفت

کنون ای روح زیبا یادگار و رهنمای خالقم در من

بیا واین من سر گشته را در یاب...تو زیبا کن مرا بی من

به چشم وگوش ودست وقلب من رنگ خدای زن

خلیفه بودنش را به یاد من آور

دل و اندیشه و کردار من را زین پس خدایی کن

خلاصه......روح زیبای خدا در خاک سرد وتیره

زین پس مرحمت فرموده این مخلوق اشرف را....آدم را.



یک شنبه 5 تير 1390برچسب:, :: 15:9 ::  نويسنده : لقمان خالدی

مرا خانه ای نیست در خور دوست

گرم هست از یمن تشریف اوست

بگو پا نهد دوست تا سر نهم

زخاک رهش بر سر افسر نهم

در این خانه هر کس که پا می نهد

قدم بر سر چشم ما می نهد



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

شنه ی شه مال
درباره وبلاگ

و کسی می گوید :سر خود بالا کن به بلندا بنگر به بلندای عظیم به افقهای پر از نور امید و خودت خواهی دید و خودت خواهی یافت خانه ی دوست کجاست... نظر یادتون نره دوستای گلم...
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ما را با عنوان شنه ی شه مال و آدرس 63.LoxBlog.ir

لینک کنید.





نويسندگان



ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 24
بازدید هفته : 41
بازدید ماه : 156
بازدید کل : 15625
تعداد مطالب : 43
تعداد نظرات : 131
تعداد آنلاین : 2



كد موسيقي براي وبلاگ